مقدمه
:
حرکت جوهری از مهمترین
مباحث فلسفی در تاریخ فرهنگ وفلسفه اسلامی است که به نام صدرالمتالهین
شیرازی(ملاصدرا) مشهور شده است .
ملاصدرا در پرتور این نظریه
، تفسیر فلسفی نوینی از حرکت ارائه می دهد که اساساً باتبیین فلسفی ارسطو وابن سینا
متفاوت است . دفاع ایشان از حرکت در جوهر واثبات ناآرامی وبی ثباتی نهادی در بنیان
همه کائنات مادی آن چنان عمیق وقابل توجه است که هنوز هم جای پژوهش وژرف اندیشی
درآن وجود دارد. این اصل ، بنیاد جهان بینی ملاصدرا را تشکیل می دهد.در پرتو این
اصل است که وی تبیین فلسفی نوینی از مسائل دقیق طبیعی ومابعدالطبیعی
از جمله حدوث زمانی عالم ، رابطه میان ثابت ومتغیر ، خلق عالم ، آفرینش مستمر،
ارتباط نفس وبدن ، معاد جسمانی ومسائل مربوط به معاد را ارائه می
دهد.
این اصل را باید بعنوان یک
نظریه جامع و وحدت بخش که از مبدا ومعاد حکایت می کند به منزله یکی از ویژگی های
اساسی وممتاز نظریه پردازی ملاصدرا را بشمار آورد.
جایگاه نظریه حرکت
جوهری
حکیمان تا قبل از طلوع
نظریه حرکت جوهری ، عموماً براین مطلب متفق بودند که حرکت وتحول در جوهر یک شیء
امری نامعقول وامکان ناپذیر است اما ملاصدرا صریحاً وشجاعانه براثبات حرکت جوهری
اصرار ورزید وحرکت را چیزی جزتجدید وتجدد مداوم عالم در هرلحظه نمی داند وبه این
نتیجه می رسد که نه تنها اعراض ، بلکه خود جوهر عالم هم همواره در حرکت ونوآفرینی
است.
ابن سینا در کتاب شفا با
صراحت غیرقابل تاویلی به نفی حرکت جوهری پرداخته آن را ناممکن می
داند ازنظر وی چیزی که موهم حرکت ممتد جوهری است در واقع فاقد امتداد، بلکه امری
منقطع وپراز فواصل است که درتحت تصرف نیرویی خارج از قلمرو طبیعت قرار
دارد.
ازنظر اوخلقت انسان به این
صورت نیست که صورت های مختلف نطفه ، علقه مضفه وغیره به صورت یک حرکت ممتد ومداوم
در خارج تحقق پیدا کند ، بلکه به این صورت است که حرکات کمی وکیفی ماده را برای
قبول صورت مستعد می سازد و در لحظه ای که قابلیت قبول به نقطه کمال خود می رسد واهب
الصور آنرا افاضه می کند پس حرکت در جوهرنیست چون صور جوهری، محصول حرکت نبوده بلکه
مخلوق اراده خالقی از سیر درونی طبیعت می باشد. درست درهمین جاست که فلسفه ابن سینا
واساساً تفکر فلسفی مسلمین ازفلسفه ارسطو جدا می شود.
ابن سینا فاعلیت خدا را
ازنوع فاعلیت ایجاد می داند او در شفا سعی دارد تا تبیین فلسفی از تمایز میان فاعل
طبیعی و فاعل الهی ارائه دهد.
در فلسفه ملاصدرا ، حرکت
طبیعی ارسطویی وتغییردفعی یک جوهر به جوهر دیگر که ابن سینا آن را همراه باتغییر
تدریجی پذیرفته واز آن به کون و فساد تعبیر کرده است جای خود را به حرکت جوهری
((وجودی)) می دهند که از منبع فیض الهی که دائم الفیض است نشاءت می گیرد . البته
باتوجه به این که منبع فیض ایجادحرکت نمی کند بلکه موجد صور دائمی بهم پیوسته ای
است که نفس حرکت ثمره آن است .
صدرالمتالهین با صراحت
اظهار می دارد که تحریک در حرکت جوهری این نیست که محرک به چیزی حرکت دهد، بلکه
تحریک همان ایجاد وآفرینش است که محرک درآن موجد چیزی است که ذاتش
سیلان است . در واقع طبق حرکت جوهری ، حرکت ومتحرک درخارج یک چیزند که همان وجود
گذرا وسیال می باشد وسیال بودن وگذرا بودن حرکت ، لازم وجود متحرک است. پس حرکت،
ذاتی متحرک است ومتحرک قطع نظر از حرکت هویتی ندارد . و به این ترتیب نیست که حرکت
در مرحله بعد از تحقق به آن ملحق شود بلکه حرکت از حاق وجودش انتزاع می شود بطوری
که نحوه وجود، نحوه سیلانی است لذا نیازمند علتی جداگانه نمی باشد ، بلکه جعل وجود
متحرک ، جعل حرکت هم هست.
بنابراین ملاصدرا تمام حرکت
را درمحور وجود مطرح می کند وبه قدرت الهی برمی گرداند. ازنظرفلسفی این سئوال هست
که موجد، یعنی بوجود آورنده چیزی که دارای حرکت طبیعی ذاتی است چیست ؟ وچرا وچگونه
چنین موجودیی از سیلان بهره منداست؟
فلسفه طبیعی از اینکه
ساختمان فلان شیء چیست ؟ بسیط است یا مرکب وشرایط تبدیلش به شیء دیگر
کدام است جستجوگری می کند.
اما اینکه حرکت چیست وهستی چیزی چگونه
باید باشید تا حرکت پذیر باشد و …سخنی نمی گوید این شاءن وحق فلسفه مابعدالطبیعه است که
دراین باره سخن می گوید.
ملاصدرا بحث حرکت را بحثی
مربوط به متافیزیک می داند وآن را تحت عنوان «تقسیم وجود» به ثابت وسیال مورد بحث
وبررسی قرار می دهد.
وی در اسفار می گوید: حرکت«
تجدد الامر» است نه «الامرالمتجدد» ونسبت ثابت بودن حرکت برای وجود سیال مانند نسبت
فصل به جنس است .(1)
از نظر ملاصدرا حرکت وشدن
خود نوعی هستی وبودن است وودر نتیجه بودن بردوگونه است
بودن ثابت وبدون بعد زمانی
واز اینرو دستخوش تحول ودگرگونی واقع نمی شود.
بودن سیال و دارای بعد
زمانی که در امتداد زمان گسترش می یابد و بودنش عین دگرگون شدنش می باشد. چنین
وجودی به حسب براهین عقلی یا ذاتی مادی است یا متعلق با ماده است چنان که روح انسان
مادام که نوعی تعلق واتحاد با بدن دارد دارای خاصیت حرکت ودگرگونی می
باشد.
ملاصدرا اساساً حرکت را
درخارج بوسیله برهان عقلی اثبات می کند از نظر او حرکت یک معقول ثانی فلسفی است نه
مفهومی ماهوی وبحث پیرامون آن بحث صد درصد فلسفی ومتافیزیکی است زیرا معتقد است
مفهوم حرکت از راه تجدید وتعمیم ادراکات بدست نیامده است بلکه
مانندسایر معقولات متافیزیکی از تحلیل وتفسیرذهن نسبت به مدرکات حضوری حاصل شده است
به این ترتیب که ما جریان «وجودی» را وامتداد آن را در طول زمان ابتدا با علم حضوری
درک می کنیم وخواص حرکت را با تجزیه وتحلیل های عقلی وبصورت معقولات ثانی فلسفی می
شناسم،سپس با تطبیق این خواص براشیاء خارجی بوجود حرکت در عالم خارج پی می
بریم.
به عبارت دیگر حیثیت حرکت
از حیثیت وجودشیء انفکاک عینی ندارد بلکه آن چه درخارج است فقط وجود بی قرار وذاتی
ناآرام است وایندو فقط در تحلیل عقلی از یکدیگر جدا
هستند.(2)
پس از نظراو
حرکت نحوه وجود سیال و وجودسیال مرتبه ای از مراتب حقیقت عینی وجود
است.
صدرالمتالهین ، اتصال را از
ضروریات نحوه وجود سیال می داند از نظراو وجود سیال وجودی پخش وگسترده است که هر
لحظه وپابه پای حرکت اجزاء وقطعات آن تحقق می پذیرند. اما این اجزاء وقطعات ، وحدتی
اتصالی ودر نتیجه وحدت شخصی دارند.
اتصال وجودی یعنی حضور
داشتن همه هستی های پیشینین درهستی کنونی شیء آشکاراست که این حضور به نحو ترکیب یافتن هستی فعلی از هستی های پیشین نیست ، بلکه
هستی فعلی، حقیقت واحدی است که همه کمالات وجودی هستی های پیشین را به اضافه کمالات
وجودی بالاتری در خود به نحو بساطت و وحدت دارد . براین اساس، حرکت همچون امتداد
واحد و پیوسته ای در طول زمان تصور می شود ومتحرکت در تمام مراحل حرکت ، وحدت حقیقی
خود را حفظ می کند.
دلایل اثبات حرکت جوهری
:
اثبات حرکت
جوهری براین استوار است که حرکت یاقتن یک شیء صفتی نیست که از چیزی به چیزی دیگر
منتقل شود بلکه رابطه حرکت ومتحرک ، رابطه شیء است با چیزی که از آن شیء نشاءت می
گیرد از اینرو وقتی تحول در جسمی حادث می گردد، خود آن شیء بدلیل شرایطی که برایش
پیش می آید تحول خیز می شود.. عوامل بیرونی فقط جوهرشیء را آماده حرکت می کند واز
آن پس آن جوهر است که حرکت زا است.
جوهرشیء که موجد حرکت است ،
ناگزیر باید خودش متحرک وناآرام وبلکه عین تحول وحرکت باشد. پس جوهر ذاتاً متحرک
است.
ملاصدرا اعراض وصفات هرشیء
را ازنظر هستی از مراتب وشئونات وجود جوهری می داند از نظراو هر موجود جسمانی وجود
واحدی دارد که خود بخود متشخص ومتعین است و اعراض هرموجودی نمودها
وپرتوهایی از وجود آن هستند براساس حرکت متعالیه صفات گوناگون مایه تشخص نیستند
بلکه علامات تشخص اند.(3) یعنی موجودات مختلف ذاتاً واز پیش خود وبا تکیه بر وجود
خاص خود از هم متمایزند وبدلیل این تشخص هویت است که صفاتشان متفاوت
می گردد نه بالعکس . ازاین روهر موجود یک هویت بیش نیست که آن هویت واحد، چهره ها
ونمودهائی گوناگون دارد پس تشخص از خارج بر وجودات تحمیل نمی شود، بلکه از درون خود
وجودات نشات می گیرد.
بنابراین هرگونه صفتی در
شیء عیناًصفت وجود خاص آن شیء است که از تحلیل های عقلی آن بشمار می آیدو بدین
قرار حرکت شیء در واقع عین هویت شیء است نه چیزی جدایی از آن. به سخن دیگر اعراض
وصفات هر شیء از نظرهستی از مراتب وشئون وجود جوهرند وبدین طریق نوشدن اعراض جز از
طریق نوشدن جوهر میسر نیست ، نوشدنی پیوسته ومتصل وسازگار با حفظ شخصیت شیء واین
همان حرکت در جوهراست.
صدرالمتالهین در باب «حقیقت
زمان» زمان را یک امتداد نامرئی یا بُعد چهارمی از وجود مادی می داند ازنظر او زمان
مندی اجسام ، نشانه نوعی امتداد در هستی آنهاست وحکایت از حرکتی عمیق وبنیادین در
جهان می کند درهیچ لحظه ای جهان را برقرار سابق خویش وانمی
گذارد.
هر موجود
مادی دارای دو امتداد است : یکی دربستر مکان ودیگری در بستر زمان. کشش مکانی که
همان موجود سه بُعداست وکشش زمانی منبعث از سیلان درونی موجود مادی است واین خاصیت
در هر پدیده ای که بتوان آن را با معیارهای زمانی ومکانی سنجید، وجود
دارد.
گذشت زمان بر چیزی ، نشانه
آن است که آن چیز ذاتاً پذیرای زمان است به همین دلیل موجوداتی که نه در زمانند و
نه بازمان بلکه بیرون از زمانند، چون خدا ومجردات دارای عمر زمانی نیستند زیرا وجود
ثابت آنها سنخیتی با امتداد گذرا ونوشدن زمان ندارد.
اما موجوداتی که هستی شان
نسبت به اجزای زمان بی تفاوت نیست در هر لحظه به گونه ای هستند
وهمراه با تعییری ، هویتشان بازمان پیوندی ریشه دار دارد ونه پیوندی بالعرض وتحمل
از خارج وازاین رو موجودات مادی موجوداتی ذاتاً آرام وبه تبع ناآرام نمی توان
پنداشت .
بدین ترتیب صدرالمتالهین از
طریق شناخت حقیقت زمان بعنوان امتدادی گذار از موجودات جسمانی دلیلی بر وجود حرکت
در جوهر اقامه می کند . براین اساس او هر موجود مادی را دارای بعد
زمانی می داند. از نظر او زمانی که در پدپده های زمانمندی دخالت دارد همان زمان
حرکت جوهری است وقطع حرکت جوهری به منزله قطع زمان است. در چنین دیدگاهی ، در مجموع
جهان ، حرکتی بنیادین است واین حرکت عین هستی وهویت آن
است.
دریک تصور صحیح از زمان،
زمان امتدادی است گذرا از موجودات جسمانی ، نه ظرف مستقلی از آنها که درآن گنجانده
شوند. ازاین رو نه زمان چیزی است که مستقل از جهان عبور کنند ونه جهانی مستقل از
زمان تحقق دارد.
نتایج فلسفی حرکت
جوهری:
1-با اثبات حرکت جوهری
ملاصدرا ، برهان حرکت ارسطویی وسینوی شکل کاملتر ومحتوای غنی ترمی
یابد زیرا براساس این اصل هم تبیین فلسفی نوینی از غایت مندی جهان طبیعت ارائه می
دهد وهم نیازمندی جهان را دراصل وجود وهویتش به خالق اثبات می
کند.
2-ملاصدرا از طریق حرکت
جوهری به اثبات وجود صورمفارقه می پردازد واینکه هرطبیعتی نظر به اینکه ذاتاً
نوشونده وبی قرار است نیازمند به محرکی است که وجودش را به جعل بسیط اعطا کند آن
محرک وجود بخش باید امری ثابت ومفارق از ماده ولواحق ماده باشد زیرا سلسله علل
ومعلولات محال است به جایی منتهی نشوند به عبارت دیگر ملاصدرا جهان طبیعت را پراز
انواعی می بیند که وجودشان عین ناآرامی وبی قراری است ودر سایه آن حکم می کند طبیعت
سیال نیازمند به موجود مجرد ومفارق از ماده است.
3-برحسب نظریه حرکت جوهری
هر پدیده مادی در ذات وجوهر خود دگرگون شونده است و وجود آن درهر لحظه ،غیر از وجود
آن در لحظه ای دیگر است وفعل خلق دائم (خلق جدید) از سوی ذات مطلق الهی بی وقفه
افاضه می شود زیرا طبق نظر ملاصدرا هرموجودی دراین عالم دارای امکان فقری وجودی است
وهستی های این جهان ،هستی های تعلقی است .
بنابراین اتکاء مخلوق به
خالق ونیاز مستمر عالم به آفریدگار را آشکار می کند ونشان می دهدکه جهان نه فقط در
ظواهر واحوالش ، بلکه در اصل وجود وهویتش در گذر وسیلان است وتعلق ونیاز تا عمق جان
آن ریشه دوانده و سراپای هستی آن را فراگرفته است . صدرالمتالهین آیه مبارک «کل یوم
هوفی شان»(4) رانشانی بر صحت سخن خود می گیرد.
4-چگونگی ارتباط موجودات
متغیر که در جهان ماده وجود دارد با خداوند که ذاتاً ثابت است ملاصدرا ملاک ربط
متغیرات به ثابت وحادث به قدیم را همین جوهر سیال می داند که هویتی گذرا دارد واز جنبه هستی پذیری متکی به علت خودش است . در واقع چنین موجودی دارای
دو جهت است : جهت ثبات وجهت تغّیر. از جهت ثبات هویتش منتسب به خالق است زیراهستی
از او دریافت می کند یعنی خالق به او حرکت نمی دهد بلکه خود او را به او می دهد،
اما همین هستی که نسبتش با خالق نسبت ثبات است، خودش عین تحول وسیلان است وچنین است
موجودی که از یک چهره ثابت است واز چهره دیگر متحول ،منشاء تحول در جهان می
گردد.
5-از نتایج مهم حرکت جوهری،
اثبات حدوث زمانی عالم است ملاصدرا براساس حرکت جوهری، هم حدوث ذاتی وهم زمانی را
اثبات می کند وهم بر حدوث زمانی عالم به معنای آغاز زمانی داشتن، خط بطلان می کشد.
از آنجا که کل وجود ندارد جزبه وجود اجزاء پس عالم باتمام اجزائش اعم از افلاک
وستارگان وبسائط ومرکباتش حادث وزوال پذیراست وهز آنچه درآن است درهر«آن» موجودی
دیگر وخلقی جدید می باشد.(5) پس نمی توان برای عالم نقطه آغازی تصور کرد زیرا چنین
نیست که زمانی جاری ومستقل از عالم داشته باشیم وجهان در زمانی مشخص وجود پیدا کرده
باشد بلکه زمان امتداد وبُعد ماده است ، نه مستقل از آن ، لذا نمی توان از نقطه
آغاز خلقت جهان پرسش کرد. زمان دار بودن را در مورد اجزاء جهان می توان گفت نه در
مورد مجموع جهان. زیرا درخارج از مجموع جهان نه جایی وجود دارد ونه زمانی تامعین
کنیم که جهان دراینجاست نه درآنجا.
6-ملاصدرا مطابق اصل حرکت
جوهری که نفس رامحصول (6) حرکت جوهری بدن می داند. درنظراونفس موجود خاصی است که در
پیدایش وظهور ، نیازمند زمینه مادی است ،اما در بقاء ودوام مستقل از ماده وشرایط
مادی است.
نخست به صورت جسم ظاهری می
شود وآن گاه از طریق حرکت جوهری به نفس نباتی ، نفس حیوانی وسرانجام نفس ناطقه
انسانی تبدیل می شود تمام این مراحل در جوهر به نحو قوّه تحقق دارند سپس از طریق
تحول ذاتی درونی درنهایت از تعلق ماده وقوه آزاد می گردد قاعده مشهور ملاصدرا «
النفس جسمانیه الحدوث وروحانیه البقاء» که بنام او در متون فلسفه ضبط است ناظر به
حقیقت فوق است.
7- صدرالمتالهین براساس
حرکت جوهری در باب علم و ادراک (8) و نحوه پیدایش آن ، نظراتی می دهد که متفاوت از
دیگر نظرات است وی قائل به اصل مهم اتحاد عقل وعاقل ومعقول است ، رشد وتعالی علم
انسانی درگرو استکمال وجودی ورشد درونی نفسانی است ،نه اینکه شخص دارای روحی باشد
که به طور ثابت همراه او باقی باشد. وفقط علم او همانند حالات وصفاتش دگرگون شود.
او ادراک را حرکت از قوه به فعل وصعود مرتبه وجود می داند که طی آن مدرک ازمرتبه
وجودی خود فرا می رود وبه مرتبه وجودی مُدرک می رسد.
8- ازمسائل دیگر حرکت جوهری
مساله معاد است آن چه موردنظر است این است که جهان مادی یک حرکت است وناگزیردارای
مقصد وغایتی است که با نیل به آن از قوه به فعلیت رسیده واز تحول ودگرگونی رهایی می یابد وآرام می گیرد. و نتیجه می گیریم که قیامت مساله ای منحصربه
کره زمین وانسانهانیست بلکه امری است کیهانی و در سطح تمام کائنات مادی که با ظهور
آن یک تحول عظیم نه فقط در زمین بلکه در همه جهان رخ می دهد و عالمی و صحنه ای
کاملاً نوین پدپد می آورد. که این تحول منحصر درطریق حرکت جوهری مراحل مختلف را طی
می کند تا آن که از تعلق ماده وقوه آزاد می گردد وبه عالم عقول مجرد به جاودانگی می
رسد. ازنظر او در آخرت به تمام نفوس قدرت خلق صور خارجی داده می شود واز اعضای بدن
درآخرت از درون نفس خلق می شوند بطوریکه حشر نفس با حشر بدن همراه خواهد بود همان
معاد جسمانی است که از افتخارات ایشان بوده است.
1-ملاصدرا ، الاسفار الاربعه ، ج 3،ص
74
2- ملاصدرا ،الاسفار الاربعه ،ج3 ، فصل 39 ص
180
3-همان ،ص
103
4- سوره الرحمن
،آیه29
5-ملاصدرا ، اسفار الاربعه ، فصل 2 ، ص
297
6-ملاصدرا، اسفار الاربعه ، الجزء الاول من
السفر الرابع باب هفتم ، فصل ششم ، ص 390
7- ملاصدرا ، بحث اتحاد علم ومعلوم را منحصر
در اتحاد عاقل ومعقول نمی داند در چند جاری اسفار ومشاعر تصریح می کند که مقصود او
اتحاد مدُرک و مدْرک به نحوه عام است.
8- ملاصدرا ، رسائل ، رساله فی
الحشر